محل تبلیغات شما

استاد آرش آذرپیک



سایه ی پشت پرده 


بر دلش بار یک جهان فریاد 
بر لبش موج هر چه باداباد»!

مثل یک گردباد سرگردان 
باز بر متن خود به راه افتاد 

چشم را بست و لحظه ای آورد 
قطره قطره گذشته ها را یاد 

روزهایی همیشه سبز که رفت 
با زبان زخم شعله ها بر باد 

ناگهان دید در مقابل خود 
خانه اش را که بوی شب می داد 

در آن باز، پنجره تاریک 
مرد پا در حیاط خانه نهاد 

◻️◻️◻️

مرد، یکباره از غزل خط خورد 
قلم از دست زن زمین افتاد 

سایه ی پشت پرده وارد شد.

#آرش_آذرپیک 
#امپراطور_واژه‌های_جهان 
#مجموعه_لیلا_زانا 
#مکتب_اصالت_کلمه 
#مکتب_عریانیسم 

 


با آنکه قلبم از غم عشق تو تب کرده‌ست
دستان من بی دست های گرم تو سردست

گفتی: هوا که خوب شد من می‌روم» اما
اکنون هوا بس ناجوانمردانه‌تر سردست

شال و کلاهت را درآور شرم را بشکن
سرفه نزن، قلبم برایت چای دم کرده‌ست

دیگر نترس از سایه ها بنشین عزیز من!
امشب در این بستر در آغوش تو یک مرد است

گفتی که: دردت چیست؟» دردم بی تو بودن‌هاست
بوسیدن لب‌های تو داروی این درد است

عریان بشو، رقصان بشو، توفان بشو بانو!
امشب هر آن‌چه بین من و توست بی پرده‌ست

من آرزویم عاشقانه با تو خفتن بود
امشب خدا این آرزویم را برآورده‌ست.

#آرش_آذرپیک 
#امپراطور_واژه‌های_جهان 
#مجموعه_دوشیزه_به_عشق_باز_می‌گردد
#مکتب_اصالت_کلمه 
#مکتب_عریانیسم

 


و بودا گفت●
خدا همه جا هست●
اما بانویش را تنها گذاشت تا اورا بیابد●
زرتشت گفت●
خدا همه جا هست●
و چشم به راه او ،آتشی افروخت●
نوح گفت ●
خداهمه جا هست●
و تنها چند تن باور کردند خدارا در کشتی او●
ابراهیم گفت ●
خدا همه جاهست●
وهمسر و فرزندش را تنهانهادتا یار خداوندبماند●
موسی گفت●
خدا همه جا هست●
اما تنها در درختی شعله ور یافتش●
مسیح گفت●
خدا همه جا هست●
و خود روی صلیب اندیشید آیا اورا تنها گذاشته است؟!●

[همه خدا را گم کرده بودند]

تا محمدآمد●
گفتند تا خدا را نبینیم به تو ایمان نخواهیم آورد●
او به گهواره ها اشاره کرد :●

خداوند برای آنکه نشان بدهد همه جا هست زنها را آفریده است●
پس خداوند شمارا نخواهد پذیرفت●
مگر در چشمهای زنی اورا ببینید●

و اینچنین بود که بهشت زیر پای مادران رویید.


استاد #آرش_آذرپیک
#فرامتن
#مکتب_اصالت_کلمە


بخشی از جلسه‌ی گفتمان اندیشکده‌ی جهانی فران ایران _ نگاهی به غزل مینی‌مال ایران _ آوین کلهر_ مسؤل اندیشکده:

   پرسش:"غزل ايرانی كه حاصل نگاه تغزل آميز شرقی ما ايرانيان به شعر است دارای سبك های مختلف و متنوعی است مانند غزل عراقی ، غزل وقوع ، غزل هندی ، غزل بازگشت ، غزل مشروط و غزل نو. چرا از مكتب خراسانی كه سرآغاز مكاتب ايرانی است نامی برده نمي شود ؟"
پاسخ:"مكتب خراسانی كه آن را "مكتب تركستانی" هم مي گويند از ابتدای شعر فارسی، یعنی اوايل قرن چهارم تا اواسط قرن ششم ادامه داشت. از آن جا كه قالب های برتر اين مكتب، قصيده و مثنوی است هرجا صحبت از غزل می شود به نام مكتب عراقی برمی خوریم چرا که خود آغازگر غزل در ادبیات فارسی است."
پرسش:"در مكتب عراقی به واژه های عربی بسياری بر می خوريم. ريشه ی آن ها كجاست؟"
پاسخ:"زمينه ی پيدايش مكتب عراقی را مي توان روی كار آمدن سلجوقيان در خراسان دانست. سلجوقيان مدارس مختلفی تأسيس كردند كه در اين مدارس تفسير، منطق، حكمت و ادب تازی تدريس می شد که شاعران و ادیبان نيز با آن آشنا شدند مانند انوری، خاقانی و نظامی گنجوی. به همين دليل در مكتب عراقی واژه های عربی رو به افزایش گذاشت. قالب غزل بیشتر از قصيده به كار رفت. سادگی، رواني و استحكام مكتب خراسانی جای خود را به لطافت و تشبيهات بی شمار و كنايه های زيبا داد. در غزل های اين مكتب، تلميحات فراوان، تضمين و اشاره به آيات، ايهام و صنايع بديعی بیشترشد. در اين مكتب، مضمون های اخلاق - تربيتی جای مدایح اغراق آميز را گرفت. فارس مركز غزل سرايی عراقی شد و مولانا ، سعدی و حافظ هريك به شيوه ی خاص خود اين مكتب را به اوج رساندند."
پرسش:"وحشی بافقی كه تواناترين شاعر وقوعی است در شعرهايش آن چنان با زبانی ساده و به دور از آشنايی زدايی صحبت كرده كه انگار دارد حرفهای روزمره اش را می زند، اين نشانه ی ضعف شعر او است؟"
پاسخ:"نه، به هيچ وجه. نام " وقوعی " كه اين شاعران برخود نهادند اشاره به اين دارد كه آن ها در شعرشان برخلاف شعرای عراقی -مكتب پيش از آنها- زمينی و واقعی هستند. شاعر وقوعی، يعني شاعری كه بيانگر واقعيت احوال خود باشد. شاعران وقوعی هيچ گاه به طور آگاهانه در شعرهای خود از صنايع شعری استفاده نمي كردند بلکه فقط می خواستند كه هر چه صميمی تر و راست تر حرفشان را بیان کنند. وقوعيون مطلقاً به واقعيت های بيرونی، جز به واقعيت عشق و عاشقی و بازتاب آن در دل انسان توجه نداشتند. بيان و توصيف حالات شديد عاطفی -نسبت به معشوق مذكر- تمام هدف آن ها بود. ترجیع بندهای مشهور وحشی بافقی و مثنوی های او خصوصاً "فرهاد و شيرين" بيانگر همين است


یک نه ! دو سه سایه ، نمی دانم که هستند
بر پلّه هـا ، آرام – دور از هـم – نشستند

یک کودک خنـدان ، که چشمـان سیاهش
از تیـــره ی خورشیــد های دور دستند

هی می نویسد، زنـدگی یک شعر زیباست
که شــاعرانش مــاه و گل را می پرستند

یک پله بـــالاتر – کـه چشمان مرا یافت
دانست اینــها حــرفهایی کــهنه هستند

کودک ، روی من پا نهاد و پیر شد ، بعـد
یک باره ، بـاهم پله ها در هم شکستنــد


سقوط »


                     ۱

مرد شکسته بر پل شب ایستاده است 

در زیر پای او خط موهوم جاده است 

                       ۲

یک خانه ی اصیل ،عروس دیار برف 

بر در زنی شبیه پری ایستاده است 

                    ۳
خوای بهار ،خلوت ساحل ،غروب ،مرد 

آرام روی شانه ی زن سر نهاده است 

                       ۴

پاییز زرد _مرد _اتاق سیاه پوش 

زن دل به سایه روشن مخروبه داده است 

آغوش نا امید زن و تیغ ناگهان 

حتی فضای آینه آهن براده است 

                      ۵

صبح است و رقص بارش و فریاد سایه ها 

یک لاشه روی دست گل آلود جاده است »

استاد  #آرش_آذرپیک 

#مجموعه_لیلا_ 


استاد آرش آذرپیک، فرزند محمدرسول، نویسنده، نظریه‌پرداز و بنیانگذارِ مکتب ادبی اصالت کلمه است. به قول خود ایشان اجدادِ آب و گلی‌شان از ایل کلهر» و اجداد جان و دلی‌شان همه‌ی انسان‌های آزاده و فرااندیش در تمامیت تاریخ جهانند فراتر از هر نژاد و ملیت و. 
در بحبوحهی سالهای انقلاب اسلامی یعنی در۱۰ / ۱ / ۱۳۵۸ در  شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود و سراسر کودکیاش را در ایام جنگ و آوارگی گذراند، آن چنان که در حین فرار از بمباران به شدت زخمی شد و به مدت دو سال نتوانست مانند همسالانش به مدرسه برود. روزگارِ درد و دلهره گذشت تا این که وی با تنها استادش در تفکر و ادبیات یعنی استاد سیدمیرطاهر شمس» آشنا شد. از آن پس، مولاناوار راه رسیدن به معرفت را پیش گرفت و فعالیت ادبیاش را رسماً در نیمه-ی دوم دههی هفتاد به پیشنهاد و تشویق استادش آغاز کرد. نخست، قصیده میخواند و اهل ذوق و ادب را سرمست از سرودههای خویش میکرد تا این که اندکاندک شبشعرهای گاهبهگاه حلقهی استاد سیدمیرطاهر شمس او را به انجمنهای ادبی شهر کشاند و مشغول تحقیق و تدقیق در ادبیات کلاسیک شد و پس از چندی به این نتیجه رسید که:

باید که رسم و راه خودم را عوض کنم
  
یعنی که من نگاه خودم را عوض کنم»

و پیشنهاد یکی از دوستانش به نام محمد‌سعید میرزایی» دریچهای شد برای ورود او به دنیای ادبیاتِ پیشرو و آشنایی با اشعار و نوشتههای سیمین بهبهانی که وی او را ملکهی غزل ایران» میداند.
اما جستجوهای آرش به همین جا ختم نشد و او بر چکاد ادبیات تئوریک ایران به سوی شناخت جهان ادبی سایر ملل نیز گام برداشت و در این حین با ادبیات مینیمالیسم آشنا شد تا جرقهای شود برای هم‌افزایی شعر و داستان و گشایش دریچهای نو به روی غزل ایران، یعنی آفرینش غزلِ مینیمال و تزریق آن به شریان ادبیات.
آرش آذرپیک هنوز بیست سالگیاش را تمام نکرده بود که دست به ابتکار ژانر جنجال‌برانگیز واژانه زد تا این که در سال 1382، پس از پایان دورهی سربازی و بازگشت از زیارت حرم مطهر امام رضا(ع)، با تشکیل نخستین کارگاههای ادبی در کرمانشاه و سطح استان، رسماً دیدگاه فکری- ادبی خود، یعنی مکتب ادبی اصالت کلمه را پایهگذاری کرد و در کنار یاران وفادارش دست به چاپ آثار کلمهگرا در کتب، نشریات و سایتهای معتبر زد و تمام تهمتها و توهینهای دشمنان و بدخواهان و مشقات این حرکت عظیم و شجاعانه را به جان خرید. مکتب شناخت شناختیِ اصالت کلمه از مؤلفههایی سامانیافته که به برخی از مهم‌ترین‌های آن اشاره میشود:


پیش از گفتن تمام شعر من را خوانده بود روی دیوارِ کنارِ پنجره چسبانده بود در کنار قاب عکسی که من و او ما شده‌ست قاب عکسی که زمان را در خودش سوزانده بود قاب عکس افتاد و با من هی برایش می‌گریست چشم‌هایی که به انسان عشق را فهمانده بود گفتم: انسان؟! نه! من آن انسان رؤیایی نشد» و همیشه از غم این ماجرا درمانده بود □□ من و او از هم جدا شد، آه شد، با آن که باز ما» شبیه قاب عکسش روی عشقش مانده بود. _ #آرش_آذرپیک #امپراطور_واژه‌های_جهان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کیونان روستای زادگاه من